English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8385 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
there is no style about her U سرووضعش زیبایی
style U سبک بافت
style U آرایش [سازمانی یا سیستمی]
style U ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
style U ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style U حروف باریک و خمیده به جلو
old-style U روش گاهشماری قدیمی
there is no style about her U لباس یا وضعش متداولی است
there is no style about her U ندارد
style U سبک
style U شیوه
style U میله متداول شدن
style U نامیدن
style U معمول کردن مد کردن
style U فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
style U قلم
style U سبک متداول
style U خامه سبک نگارش
style U روش
style U سلیقه
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Mejidian style U طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
style sheet U ورق تعاریف
style sheet U مجموعه تعاریف
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
style sheet U الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style of architecture U سبک معماری
severe style U شیوه جدی
elegant style U انشا فریف
easy style U سبک سلیس
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To go out of fashion (style). U بدام افتادم
brush style U طرح قلم
brush style U قالب قلم
cognitive style U سبک شناختی
bald style U روش و مکتب ساده وبی لطافت
type style U سبک فونت
ease of style U روانی انشا
ease of style U سبک سلیس
easy style U انشای روان
pointed style U سبک قوس تیزه دار
dragon style U [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
managerial style U سبک مدیرانه
Lombard style U سبک لومبارد
Federal style U سبک معماری فدرال
Lancet style U [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
Free style U [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
Hirsau style U [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
line style U سبک خط
Isabellian style U سبک ایزابلین
Isabellino style U سبک ایزابلین
orientalizing style U سبک شرقی
orientalizing style U شیوه خاورمابی
life style U سبک زندگی
in a narrative style U بسبک داستان
in a narrative style U بشکل روایت
castle style U [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
cathedral style U [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
chateau style U [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
context style of a expression U سیاق عبارت
Italian Villa style U [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
His style of writing is rather colourless and lifeless. U سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
attacking [style of play, player] <adj.> U تهاجمی
attacking [style of play, player] <adj.> U مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> U حمله
point to point line U خط نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
off the point U بطور نامربوط
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to point to something U به چیزی متوجه کردن
off the point U بطور بی ربط
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
on the point of going U در شرف رفتن
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
not to the point U خارج از موضوع
not to point U پرت بیجا
not to point U بیرون از موضوع
near point U نقطه نزدیک
point four U اصل چهار
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
three point U فن 3 امتیازی کشتی
the point is U اصل مطلب این است
to point to something U به چیزی اشاره کردن
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
to the point U بجا
to the point U مربوط بموضوع
to come to a point U باریک شدن
in point U بجا
to come to a point U بنوک رسیدن
in point U در خور
far point U برد بینایی
point to point U نقطه به نقطه
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
zero point U نقطه صفر
in point U مناسب
point out <idiom> U توضیح دادن
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
The point is that… U چیزی که هست
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point U جهت مرحله
point U نمره درس پوان
point U هدف
point U مسیر
point U مرحله قله
point U پایان
point U تیزکردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U ماده اصل
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point U موضوع
point U محل مرکز
point U نکته
point U نقطه
point U سر
point U نوک
point U مقصود
point U اصل
point U گوشه دارکردن
point U نشانه روی کردن
point U امتیاز
point U راس
point U هدف گیری کردن
point U رسد نوک
point U اشاره کردن
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U متوجه ساختن
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U نوک گذاشتن
point U باریک کردن
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U به سمت متوجه کردن
point U خاطر نشان کردن
point U نشان دادن
point U جهت
point U محل شروع چیزی
point U نشان میدهد
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point U مرکز راس حد
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point U نقط ه
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point U درصد
point U محل یا موقعیت
point U نقطه نوک
point U نقطه گذاری کردن
point U نوکدار کردن
point U دماغه
point U پوینت
point U درجه امتیاز بازی
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point U محل
point U حد
point of presence U شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of sale U سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of tow U نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld U نقطه جوش
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
reentry point U نقطه بازگشت
point of regard U نقطه دید
symmetry point U نقطه تقارن
point of support U نقطه اتکا
point of support U تکیه گاه
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
reference point U نقطه مبنا
point of fracture U نقطه شکست
reentry point U نقطه باز گذشت
rear point U اخرین قسمت عقب دار
rear point U قسمت نوک عقب دار
point of sight U نقطه دید
point of symmetry U نقطه تقارن
radix point U نقطه مبنا
projection of a point U تصویر نقطه
principle point U مبداء اصلی
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
preequivalence point U پیش از نقطه هم ارزی
pour point U نقطه سیلان
point system U شرط بندی براساس امتیاز
point target U هدف کوچک
point target U اماج نقطهای
pour point U نقطه ریزش
point protector U چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point spread U امتیاز قابل انتظار
projection of a point U خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
radix point U نقطه ممیز
point operation U عمل نقطهای
point particle U ذره نقطهای
point plotting U رسم نقطه
point protector U سرمداد
Recent search history Forum search
1Vintage style
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com